بهمنیار بن مرزبان
بَهْمَنْیارِ بْنِ مَرْزْبان، ابوالحسن، ملقب به كیا رئیس (د 458 ق /1066 م)، فیلسوف ایرانی و از شاگردان نامدار ابن سینا. به گمان قزوینی، بروكلمان به اشتباه سال درگذشت بهمنیار را 430ق یاد كرده (نک : GAL, I /599) كه این امر ظاهراً ناشی از قرائت نادرست وی از عبارت شهرزوری (ص 317) بوده است (ص 252).
بهمنیار از مردم آذربایجان و از زردشتیان آن ناحیه بود (بیهقی، تاریخ ... ، 97- 98؛ شهرزوری، 316). برخی معتقدند كه او بعدها به دین اسلام گروید (نک : خوانساری، 2 /160؛ بغدادی، 1 /244)، اما منابع متقدم از اسلام آوردن وی سخنی نگفتهاند و بر شمردن كتاب او در زمرۀ تصانیف شیعه (نک : آقابزرگ، 3 /395) نمیتواند دلیلی بر این امر باشد، زیرا در اثر خود وی التحصیل سخن روشنی كه نشان دهد وی مسلمان بوده است، به چشم نمیخورد. هر چند خطبه و خاتمۀ این كتاب رنگ و بوی مسلمانی دارد، اما معلوم نیست جزو متن بوده، یا افزودۀ نسخهنگاران است. با اینهمه، دور نیست كه بهمنیار آیین زردشت را رها كرده، و اسلام آورده باشد، زیرا شیوۀ تفكرش در مسائل توحید و خیر و شر، حتى با تفسیر وحدتانگارانـه از ثنویت زردشتی ــ كه به مرتبۀ ذات تعلق میگیرد، نه به مرتبۀ خالقیت ــ نیز سازگار نیست (نک : مطهری، «ح»).
بهمنیار در دورۀ اقامت ابنسینا در همدان (405-414ق /1014-1023م)، در حلقۀ درس و بحث او حضور داشت (نک : نظامی، 82). حكایت مشهوری كه متأخران دربارۀ نحوۀ پیوستن او به ابنسینا نقل كردهاند (خوانساری، 2 /157؛ مدرس، 8 /201)، بر هوشمندی او دلالت دارد. پرسشهای بهمنیار از استاد و اشكالهایی كه بر وی وارد میكرد، نشانی دیگر از قوت ذهن اوست. عمدۀ مطالب كتاب المباحثات ابن سینا پاسخهای اوست به مسائل طرح شده توسط بهمنیار در دورهای كه علاءالدولۀ ابنكاكویه (نک : ه د، آل كاكویه)، حاكم اصفهان در حضور ابنسینا مجالس بحث و مناظره بر پا میكرد (نک : ابنسینا، 119-120؛ بیهقی، همان، 98؛ ابن ابیاصیبعه، 3 / 28). كتاب التعلیقات ابنسینا نیز براساس فهرستی كه ابوالعباس لوكری، شاگرد بهمنیار برای آن تنظیم كرده، و در سرآغاز نسخههای خطی آن آمده، تحریر بهمنیار از مطالبی است كه استادش بر او املا كرده است. عبدالرحمان بدوی زمان آن را میان سالهای 404-412ق، یعنی دورۀ وزارت ابنسینا در دربار شمس الدوله در همدان دانسته است (نک : ص 5- 8).
بهمنیار را معرف مكتب ابنسینا برای نسلهای بعدی شناختهاند، اما شواهد تاریخی خاصی در این باره نمیتوان یافت؛ جز اینكه شاگرد سرشناس وی، ابوالعباس فضل بن محمد لوكری، مؤلف بیان الحق به ترویج حكمت ابن سینا در خراسان شهرت داشته است (بیهقی، همان، 126؛ قس: خوانساری، 2 / 159، كه به اشتباه بهمنیار را شاگرد لوكری دانسته است).
فیلسوفانِ پس از بهمنیار در موارد بسیاری از وی و كتابش، التحصیل یاد كردهاند و گاهی در نقد آراء او سخن گفتهاند (نک : فخرالدین، 2 /352-354؛ میرداماد، 10، 65، 102، 212، جم ؛ صدرالدین، الاسفار، 1 /48، 338، 416، 423، مفاتیح ... ، 266، 391، 555؛ نیز نک : نورانی، 24-25).
آثـار چاپی
1. التحصیل، كه التحصیلات نیز نامیده شده است (نک : GAL, I /600؛ منزوی، 1 /653)، بهمنیار آن را به نام دایی خود، ابومنصور بهرام بن خورشید بن یزدیار (یا ایزدیار) زردشتی نوشته (نک : ص 1)، و در ترتیب فصول آن از دانشنامۀ علایی ابنسینا پیروی كرده است. این كتاب مشتمل بر 3 بخش منطق، مابعدالطبیعه و علم اعیان موجود (طبیعت) است. آقابزرگ به خطا، التحصیل را مشتمل بر ریاضیات نیز دانسته است (نک : 3 /395). بهمنیار در این اثر از بیشتر تصنیفات شیخ و نیز از نتایج مباحثات خود با استادش بهره گرفته، و همچنین به بازگویی آراء خاص خود پرداخته است.
التحصیل نخست در 1329ق /1911م در قاهره به چاپ رسید و چاپ دیگر آن به كوشش مرتضى مطهری در 1349ش در تهران انتشار یافت. بخشهایی از این كتاب نیز به زبان روسی ترجمه، و در باكو (1983م) منتشر شده است.
ترجمۀ این كتاب با عنوان جام جهان نمای، به كوشش عبدالله نورانی و محمدتقی دانشپژوه در 1362ش در تهران منتشر شده است. اگرچه سبك این ترجمه گواه كهن بودن آن است و میتواند نزدیك به روزگار بهمنیار باشد، از آنجا كه در این ترجمه، كاتبِ نسخه از خود به عنوان مترجم (و نه مؤلف) یاد كرده است و نیز با توجه به افزودهها و ایرادهای وی، میتوان گفت كه او بهمنیار نبوده است. از این گذشته، مترجم رسالهای با نام دانش فزای كمالی را از آثار خود معرفی میكند، حال آنكه در هیچیك از منابع چنین اثری به بهمنیار نسبت داده نشده است (نک : بهمنیار، جام ... ، 212، 218، 252؛ حائری، 36-37؛ نورانی، 31-32؛ نیز نک : خوانساری، 2 /157). در آغاز كتاب سوم (علم طبیعی) جام جهان نمای (نک : ص 422)، مترجم این اثر را تحفة الكمالیة نامیده است.
2. رسالة فی مراتب الموجودات، كه نخستینبار همراه ترجمۀ آلمانی آن به كوشش زالُمُن پوپر در 1851م در لایپزیگ به چاپ رسید. در 1329 ق، این اثر همراه دو رسالۀ دیگر به كوشش عبدالجلیل سعد در مصر منتشر شده است. اسماعیل واعظ جوادی نیز این رساله را همراه با ترجمۀ فارسی آن در نشریۀ جاویدان خرد (تهران، 1356ش، س 3، شم 2، ص 61-66) به چاپ رسانده است.
3. رسالة فی موضوع علم ما بعد الطبیعة، كه چاپ نخست آن همراه رسالة فی مراتب الموجودات، با ترجمۀ آلمانی به كوشش زالمن پوپر در 1851م در لایپزیگ انتشار یافت. عبدالجلیل سعد نیز آن را با دو رسالۀ دیگر بهمنیار در 1329ق در مصر به چاپ رساند.
آثار خطی
1. فی اثبات العقول الفعالة و الدلالة على عددها و اثبات النفوس السماویة (ششن، فهرس ... ، 2/331)؛ 2. مقالة فی آراء المشائین فی امور النفس و قواها (همو، نوادر ... ، 1/373)؛ 3. البهجة فی المنطق و الطبیعی و الالٰهی (بیهقی، تتمة ... ، 91؛ بغدادی، 1/244)؛ 4. الرتبة (یا الزینة) فی المنطق (بیهقی، همانجا، تاریخ، 98)؛ 5. السعادة (همو، تتمة، نیز بغدادی، همانجاها)؛ 6. فی الموسیقٰ (بیهقی، تاریخ، همانجا).
آراء فلسفی
به گفتۀ بهمنیار، عمدۀ مطالب التحصیل (نک : ص 1) او برگرفته از آثار ابنسیناست. وی حتى در بسیاری جاها عبارتهای استاد را بیكم و كاست آورده، و در هیچ موضوعی از در مخالفت با آراء او بر نیامده است؛ اما افزون بر اینكه شارحی ملتزم به فلسفۀ ابنسینا به شمار میرود، در پارهای مسائل دیدگاهها و بیانهای ویژهای نیز داشته است.
توضیح روشن بهمنیار دربارۀ «وجود»، دیدگاه او را نزدیك به نظریۀ اصالت وجود نشان میدهد. به بیان او اضافۀ وجود به چیزی، به معنای حقیقی، موجودیت و هستی آن چیز است. چنین نیست كه چیزی به واسطۀ وجود، در خارج موجود شود. وجود چیزی عین بودن و شدن آن چیز است. حمل وجود بر مصادیقِ خود حمل تشكیكی است، نه متواطی: جوهر بر عرض، و علت بر معلول مقدم است. عمومیت و فراگیری وجود مانند عمومیت جنس نیست، بلكه حمل وجود بر آنچه در زیر آن قرار میگیرد، حمل لازم است، نه حمل مقوّم (همان، 281- 283).
آموزههای نوافلاطونی همچون نظریۀ «فیض» در اندیشۀ او جایگاه مهمی یافته است. آنچه او دربارۀ نظام علّی آفرینش و مبدئیتِ علتِ نخستین آورده است، به وضوح بیشتری با مفهوم فیض و صدور پیوند مییابد (همان، 543 بب ). از همین جاست كه او در تدوین دورۀ حكمت، با تأكید بیشتری به مباحث مربوط به سلسله مراتب هستی و شناخت نفس پرداخته است. اگر گزارشی كه در برخی منابع متأخر دربارۀ مباحثههای علنی او با ابنسینا آمده، درست باشد، نشان میدهد كه او در مسئلۀ بقای نفس با استادش موافق نبوده، و به بقای آن همراه با تغیر و تحول معتقد بوده است (نک : قریب، 99-100؛ خوانساری، 2 / 158).
بهمنیار تعریف خاصی برای جوهر آورده كه با تعریف رایج متفاوت است. به عقیدۀ وی میتوان جوهر را چیزی دانست كه قوام آن در موضوعی نیست. در این صورت، بر خلاف تعریف رایج، حمل جوهر بر واجب الوجود نیز میتواند پذیرفتنی باشد (همان، 571). این نوع اطلاق را میتوان با تقسیمبندی دكارت (1004-1060ق /1596- 1650م)، فیلسوف عقلگرای فرانسوی از انواع جوهر ــ كه خدا را نیز شامل میشود ــ مقایسه كرد.
همچنین از برخی عبارتهای بهمنیار برمیآید كه او با نظر مشهور، و از جمله نظر شیخ دربارۀ «جنس اعلا بودن جوهر» برای 5 مقولۀ دیگر (ماده، صورت، جسم، نفس و عقل) موافق نبوده است (همان، 352). وی در برخی مواضع، جنس اعلا بودن جوهر را برای آنها انكار میكند و جوهر را مفهومی جامع و از لوازم 5 مقولۀ دیگر میداند (همان، 299-302).
بهمنیار در التحصیل، مباحث مربوط به حركت را نه در طبیعیات و نه در بحث قوه و فعل و نظایر آن، بلكه در مابعدالطبیعه (كتاب دوم)، و در مبحث مقولات 9 گانۀ عرضی (مقالۀ دوم كتاب دوم) و ذیل مقولۀ «ان یفعل و ان ینفعل» (فصل دوازدهم) آورده است. از سوی دیگر حركت را به «موافاة حدود علی الاتصال» تعریف میكند و این تعریف را نزدیكترین عبارتها به فهم میداند (نک : ص 420). صدرالدین شیرازی نیز همین تعریف را با افزودن «بالقوه»، بدون ذكر مأخذ آورده، و آن را اقربِ تعاریف دانسته است ( الاسفار، 3 /31).
مآخذ
آقابزرگ، الذریعة؛ ابن ابی اصیبعه، احمد، عیونالانباء، بیروت، 1377 ق / 1957م؛ ابنسینا، «المباحثات»، ارسطو عند العرب، به كوشش عبدالرحمان بدوی، قاهره، 1947م؛ بدوی، عبدالرحمان، مقدمه بر التعلیقات ابنسینا، قاهره، 1973م؛ بغدادی، هدیه؛ بهمنیار بن مرزبان، التحصیل، به كوشش مرتضى مطهری، تهران، 1349ش؛ همو، جام جهان نمای (ترجمۀ التحصیل)، به كوشش عبدالله نورانی و محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1362ش؛ بیهقی، علی، تاریخ حكماء الاسلام، به كوشش محمد كردعلی، دمشق، 1365ق /1946م؛ همو، تتمة صوان الحكمة، لاهور، 1351ق /1932م؛ حائری، عبدالحسین، «ترجمۀ تحصیل بهمنیار»، وحید، 1344ش، س 2، شم 12؛ خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، تهران، مكتبة اسماعیلیان؛ ششن، رمضان، فهرس مخطوطات مكتبة كوپریلی، استانبول، 1406 ق /1986 م؛ همو، نوادر المخطوطات العربیة، بیروت، 1975 م؛ شهرزوری، محمد، تاریخ الحكماء، به كوشش عبدالكریم ابوشویرب، طرابلس، 1398ق؛ صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار، تهران، 1383ق /1963م؛ همو، مفاتیح الغیب، به كوشش محمد خواجوی، تهران، 1363ش؛ فخرالدین رازی، المباحث الشرقیة، حیدرآباد دكن، 1343ق؛ قریب، یحیى، تعلیقات بر مرقوم پنجم كتاب سلّم السموات انصاری كازرونی، تهران، 1340 ش؛ قزوینی، محمد، تعلیقات بر چهار مقاله (نک : هم ، نظامی عروضی)؛ مدرس، محمدعلی، ریحانة الادب، تهران، 1324ش؛ مطهری، مرتضى، مقدمه بر التحصیل (نک : هم ، بهمنیار بن مرزبان)؛ منزوی، خطی؛ میرداماد، محمد، القبسات، به كوشش مهدی محقق و دیگران، تهران، 1367 ش؛ نظامی عروضی، احمد، چهار مقاله، به كوشش محمد قزوینی، لیدن، 1327 ق / 1909م؛ نورانی، عبدالله و محمدتقی دانشپژوه، مقدمه بر جام جهان نمای (نک : هم ، بهمنیار بن مرزبان)؛ نیز: GAL. .